۱۱ فروردین ۱۳۸۹

دست‌ها در دست هم

امروز ما دراين مكان جمع شده‌ايم تا مسافرت‌هاى نوروزى را مسخره كنيم؛ در اينجا جمع شده‌ايم تا انبوه چادرهاى مسافرتى را در كنار بلوارهاى كمربندى شهرها به باد استهزا گرفته، به ترافيك پرايد و آردى و روآ (با پلاك‌هايى از سراسر ايران و عمدتا مدل نيمه دوم اسفند سال گذشته) در ورودى شهرهاى بزرگ از ته دل بخنديم؛ مى‌خواهيم كارى كنيم كه طراحان «ستاد اسكان نوروزى» حسابى خيت شوند. به احترام اين هدف بلند همه با هم به پا مى‌خيزيم و يك دقيقه هو مى‌كنيم.

۲۳ اسفند ۱۳۸۸

اون‌وختا

علومْ كجايين؟

۲۱ اسفند ۱۳۸۸

چيستان

آن چیست که مجرى ورزشى‌اى است كه وقتى يك كلمه‌ى انگليسى تازه ياد گرفته نمى‌تواند خودش را نگه‌دارد و هى وول مى‌خورد تا به‌كار ببرد.
راهنمايى: اولِ فاميلى‌ش «جاودانى» است.

۱۱ اسفند ۱۳۸۸

و بدين‌سان

نيسان آبى رنگ بود؛ نوشته بود: «مزينان، مهد علم در دل كوير». به راننده‌ى تاكسى گفتم بزن بغل؛ پياده شدم؛ كنار اتوبان به سجده افتادم و همانجا شهادتين گفتم.