۰۸ مرداد ۱۳۸۹

كم لطفى مى‌كنين ها.
[اوج عصبانيت اون دوست مومنم كه گفتم.]

۰۱ مرداد ۱۳۸۹

خيلى كج فكرى فرهاد، خيلى كج فكرى. [زاويه‌ى سر رعايت بشه]

۲۹ تیر ۱۳۸۹

يه دوست دارم كه چندتا از نشانه‌هاى مومن رو همينجورى توى چهره‌اش داره:
1- محاسن نرمى داره.
2- خوش سيماست.
3- هميشه يه لبخند مليح به لب داره.
و از همه مهم‌تر اينكه از يك سوراخ دوبار گزيده نمى‌شه.

۲۶ تیر ۱۳۸۹

- باور كن بعضى چيزا هست كه به‌هيچ عنوان نمى‌شه به زبون آوردشون. يعنى اصلا گفتنى نيستن. به‌محض اينكه بگيش ديگه نيست؛ يعنى اصلا نمى‌شه گفت؛ اصلا.
- مثلا چى؟
دانيال حكيمى! حلالت نمى‌كنم، اگه فقط به خاطر همين حركتت هم باشه‌ها اون دنيا جلوتو مى‌گيرم:
- خيلى وقيحى سعيد، خيــــــــــلى وقيحى. [كاش مى‌شد استرسى كه روى «خيلى»، شيوه‌ى بيان «ق» در وقيح و جهش سرش هنگام گفتن قسمت دوم جمله داره را به نحوى براتون مدل مى‌كردم. اما خوب دست ما كوتاه و خرما بر نخيل.]

۲۲ تیر ۱۳۸۹

شيب تند نسل ما

فقط به خاطر بياريد اولين بار كه يك گوشى موبايل توى دست گرفتيد كى ‌بود، تا چيزى كه مى‌خوام براتون تعريف كنم رو بيشترلمس كنين. سال اول دانشگاه كه بوديم تعداد موبايل‌دارهاى كل كلاس از دوسه نفر بيشتر نبود. توى‌دست گرفتن يك گوشى ‌موبايل لذتى داشت كه فقط توى «توى دست گرفتن گوشى موبايل» بود و بس. توى يكى از اردوهاى دانشكده، زد و با يك موبايل‌دار و يك شخص سومى توى يك اتاق افتادم. فرصت خوبى بود تا اين حس رو تجربه كنم اما خوب عزت نفس و اينا و اينا هم بالاخره بود و نمى‌شد بى‌گدار به‌آب زد. يكى دو روز از اردو گذشته بود و اون شخص سوم به جايى رسيده بود كه راحت گوشىِ فرد موبايل‌دار را توى دستش مى‌گرفت و باهاش ور مى‌رفت، يادمه اولين بار به اين بهانه به گوشى دست زد كه گوشى زنگ خورد و فرد بى‌موبايل به گوشى نزديك‌تر بود از فرد موبايل‌دار، اونم سريع بدون اينكه فرصت‌سوزى كنه گوشى رو برداشت و داد به اون‌يكى كه گوشى‌شو جواب بده. يادمه در جواب اين كارش گفت مرسى. من حتى يك بار هم به گوشى مورد بحث دستم نخورده بود. تصور اين‌كه يه‌روزى منم بخوام ازينا داشته باشم برام دور بود، سخت بود. خلاصه اتفاقى كه در نهايت افتاد اين بود كه يك بار توى جمعِ كل بچه‌هاى اردو ديدم موبايل‌دار داره به بى‌موبايل مى‌گه : «تو زنگ گوشى منو عوض كردى؟ چرا زنگ گوشيمو عوض كردى؟ از خونه چند بار زنگ زده بودن متوجه نشدم.» و جالب اين‌كه بى‌موبايل تو چشاش برق غرور افتاد كه توى جمع همه فهميدن كه اين فرد قابليت اينو داره كه زنگ يه گوشى موبايل رو عوض كنه، و اون موقع تقريبا همه‌ى بى‌موبايل‌ها اين حسو سريع تو چشم بى‌موبايل مورد نظر خوندن و بى‌موبايل مورد نظر شانس آورده كه آدما فراموش مى‌كنن.
پ‌ن: پس از آن ماجرا اولين‌بار كه يك گوشى موبايل خريدم سوال مهمى كه بى‌موبايل‌هاى باقى‌مانده از من مى‌پرسيدند بعد از قيمت گوشى اين بود كه:«ويبره هم داره؟» و من ياد آن آقاهه مى‌افتادم كه دوستش بهش گفت ماشين خريدم؛ بعد آقاهه مى‌پرسيد چه‌رنگى است و وقتى دوستش مى‌گفت مشكى،‌ مى‌گفت:«نه، خوب خريدى.»

۱۸ تیر ۱۳۸۹

[مزدک هنگام گزارش یکی از بازی های آفریقای جنوبی:]
بله حرکت آهسته رو با هم می بینیم؛ گفته می شه که این شابالالا توی دوره ی دبستان با یک دانش آموز ایرانی که به خاطر شرایط شغلی پدرش ساکن آفریقای جنوبی بودن، هم کلاس بوده...اجازه بدین حالا آفریقای جنوبی می خواد دست به یه ضد حمله بزنه که ... بله شابالالا توپ روبه آسمان می کوبونه... بله داشتم می گفتم جالبه بدونین توی اون دوره شابالالا همه اش تک روی می کرده و به ندرت پاس می داده.

دريغ

كريمِ باقرى هست و دروازه‌ى استراليا