پارك=پنچر+خط
۰۳ تیر ۱۳۹۰
ميخكوبم مىكنه اين صحنه: تصور كن يكى داره پيش دوستش از يكى ديگه بدگويى مىكنه و همينطورى مىگه و مى ره؛ غافل از اينكه دوستش هى داره با ايما و اشاره سعى مىكنه حاليش كنه كه پشت سرتو بپا؛ و حيرتانگيز اينكه يارو اصلن نمىگيره دوستش چى مىگه و هى به طرف درى ورى مىگه. باورتون نمىشه وقتى دوربين آروم آروم مى چرخه و چهرهى فرد غايب رو پشت سر طرف مىبينين چه هيجانى حاصل مىشه. قاچ خوردم از خنده.
۲۸ خرداد ۱۳۹۰
صدف
صدف خوردنى (oyster) در بازارهاى ما معمولا بهدست نمىآيد، ولى هرگاه بهدست آمد بدانيد كه بهنظر بسيارى از استادان فن بهترين شكل آن براى خوردن اين است كه لاى آنرا با كارد باز كنيم، دو سه قطره (نه بيشتر) آب ليمو روى آن بچكانيم، و آنرا از توى جلدش سر بكشيم. در شهر پاريس، خوردن 10-12 صدف به اين ترتيب پيش از غذا، براى كسى كه وسعش را داشتهباشد يك امر عادى است.
كتاب مستطاب آشپزى از سير تا پياز؛ صفحهى 1312؛ نجف دريابندرى؛ نشر كارنامه۱۷ خرداد ۱۳۹۰
وقتىكه داريوش ترانهى «سال 2000» رو خوند، گفتند كه داريوش بعد از سال 2000 ميلادى ديگه هيچ ترانهاى نخواهد خوند و اين موضوع براى من بهسرعت تبديل به يك خوراك فكرى پيچيده شد؛ بهخصوص كه بعدها كه به سال 2000 نزديكتر مىشديم بحث ويروس سال صفر مطرح شد و من با وجود اينكه كامپيوتر نداشتم با نزديكتر شدن به سال 2000 هر روز استرسم بيشتر مىشد؛ تا جايى كه الان هرچى فكر مىكنم روزها و لحظات آخر سال 1999 ميلادى رو بهخاطر ندارم كه اصلا كجا بودم و چه مىكردم و اين لحظهى بغرنج چگونه بر من گذشت.
اشتراک در:
پستها (Atom)