کاشکی می شد آدم هنگام رفتن به دامن طبیعت بیتوته نکنه. از بیتوته کردن واقعا بدم می آد. اگه مجبور نبودیم هربار که به دامن طبیعت می ریم آخرش یه جایی بیتوته کنیم، بیشتر از اینا به دامن طبیعت می رفتم.
۰۶ اردیبهشت ۱۳۸۹
۳۱ فروردین ۱۳۸۹
سقط من عينى
امروز توى تاكسى آقايى كه بغلدستم نشسته بود يه هزارى نو از جيبش درآورد، سر صبر و با خيال راحت با رواننويس سبز پررو پررو، روى اسكناس نوشت چى؟ نوشت يا حجتابن الحسن ريشهى ظلمو بكن. بعدشم پولو داد به راننده. هرچىهم خوشتيپ و خوشبو و خوشلباس بود ولى از چشمم افتاد.
پريروز يه صحنه ديدم، حسابى به ايرانى بودن خودم باليدم. يه جوون ازون مومناش، تو يه چشم به هم زدن مثل برق و باد رو ديوار يكى از ساختمانهاى امنيتى با اسپرى مشكى نوشت چى؟ نوشت مرگ بر ضد ولايت فقيه، بعدش دوباره مثل برق و باد غيبش زد طورى كه فلكم به گرد پاش نمىرسيد. جسارتش، شجاعتش مقهورم كرده بود، خون زير رگام ذوق ذوق مىكرد، نمىدونيد حس غرور و افتخار وقتى ناب باشه چه لذتى داره.
پريروز يه صحنه ديدم، حسابى به ايرانى بودن خودم باليدم. يه جوون ازون مومناش، تو يه چشم به هم زدن مثل برق و باد رو ديوار يكى از ساختمانهاى امنيتى با اسپرى مشكى نوشت چى؟ نوشت مرگ بر ضد ولايت فقيه، بعدش دوباره مثل برق و باد غيبش زد طورى كه فلكم به گرد پاش نمىرسيد. جسارتش، شجاعتش مقهورم كرده بود، خون زير رگام ذوق ذوق مىكرد، نمىدونيد حس غرور و افتخار وقتى ناب باشه چه لذتى داره.
۳۰ فروردین ۱۳۸۹
۱۸ فروردین ۱۳۸۹
موشكافانه و تميز
دو گروه از تحليلگرها هستن كه من هميشه به مهارت اونها دستمريزاد گفتم، تحسينشون هم كردم؛ چراكه نشون دادن شيرازهى كلام تو دستشونه چهجورى. دستهاى هستن كه براى سادهتر كردن مسائل، سطح بحث رو از فضاى آكادميك به فضاى قابل فهمتر براى افراد معمولى تنزل مىدن؛ مثلا:
«همهى xها رو مىبريم يهطرف تساوى همهى yها رو هم يهطرف ديگه. شما اصلا كارى نداشته باشين اسم اينا x يا y هست، اصلا اسمشو بذار حسن بذار هويج.»
گروه دوم هم دقيقا از تبحرى از جنس دستهى قبل برخوردارن، با اين تفاوت كه جريان تغيير سطح مباحث در اين گروه عكس حالت قبله؛ يعنى براى اينكه تحصيلكردهها و افراد متخصص هم جذب بحث بشن، تحليلگرِ ما در اينجا جنس كلمات رو كاملا تخصصى مىكنه و بايد بگم من يكى رو كه هميشه تونسته بهعنوان شنونده شكار كنه. توجه كنيد:
«در نظر بگيريد فلان آقا عقيدهى خاص خودشو داره، يكى هست كه باهاش مخالفه؛ اصلا بذاريد اينجورى بگم، آقاى x يه عقيدهاى داره آقاى y باهاش مخالفه. خوب؟»
«همهى xها رو مىبريم يهطرف تساوى همهى yها رو هم يهطرف ديگه. شما اصلا كارى نداشته باشين اسم اينا x يا y هست، اصلا اسمشو بذار حسن بذار هويج.»
گروه دوم هم دقيقا از تبحرى از جنس دستهى قبل برخوردارن، با اين تفاوت كه جريان تغيير سطح مباحث در اين گروه عكس حالت قبله؛ يعنى براى اينكه تحصيلكردهها و افراد متخصص هم جذب بحث بشن، تحليلگرِ ما در اينجا جنس كلمات رو كاملا تخصصى مىكنه و بايد بگم من يكى رو كه هميشه تونسته بهعنوان شنونده شكار كنه. توجه كنيد:
«در نظر بگيريد فلان آقا عقيدهى خاص خودشو داره، يكى هست كه باهاش مخالفه؛ اصلا بذاريد اينجورى بگم، آقاى x يه عقيدهاى داره آقاى y باهاش مخالفه. خوب؟»
۱۶ فروردین ۱۳۸۹
شوخطبع فاميل
[يك دستش چاى يك دستش قند، قندو مىزنه توى چاى]
- آقا حميدرضا! بالاخره ما نفهميديم تو حميدى يا رضايى.
[بلند مىخنده، هنگام خنديدن شكمش هى مىپره بالا.]
- آقا حميدرضا! بالاخره ما نفهميديم تو حميدى يا رضايى.
[بلند مىخنده، هنگام خنديدن شكمش هى مىپره بالا.]
اشتراک در:
پستها (Atom)