زمان خوابگاه يه هماتاقى داشتيم ماه رمضون كه مىشد مىفهميديم چه مرجع تقليديه. بلند مىشد جدى جدى سحرى بخوره و روزه بگيره، مىديدى يه ده دقيقهاى بعد از اذون صبح داره آب مىخوره؛ مىگفتيم آقا چهجوريه؟ مىگفت من ديروز حدودا ده دقيقه بعد اذون مغرب افطار كردم. يا مثلا از سلف كه غذا مىآوردن خوابگاه مىرفت پايين، مىشد مسئول جمعآورى ژتونها، آخر سر مىديدى ده دوازده تا ژتوندار غذا بهشون نرسيده، بعد از چند روز مىفهميديم حاجآقا برداشته به اينايى كه هيچوقت تو زندگيشون ژتون نمىخرن و موقع غذا هم كه مىشه هميشه مث لاشخور اونجا مىچرخن فىسبيلالله غذا داده، بعد براى ما با يه شور خاصى از لذت معنوى اين كار مىگفت و مىگفت بچهها اين ماه فقط بايد از فرصتا استفاده كرد، بچهها باور كنين اين ماه ماه رحمته. منظور اينكه يه جور ديگه دوسش داشتيم اين آدمو. جاتون خالى هميشه در محضرش بوديم ديگه.
۲ نظر:
مطالب شما را خواندم دانیال حکیمی هستم
بچه ها صدام می کنند دنی. قدیما که بچه بودم دهنی بودم. اما در مورد فامیلم حکیمی. اره دیگه میگن اون قدیما وقت اسم گذاشتن رو آدما از اسامی غیر واقعی استفاده می شده مثلن کسی که خیلی کوتوله بوده صداش می کردند میربلند . اونکه خیلی کچل بوده صداش میزدند فکلی. ما رو هم حکیمی صدا می زنند.
اما در مورد صدای قشنگ و بیان بسیار جالبم که مو برتن هر دختر بچه ای راست می کنه عارضم بازیگری هستم بسیار با حال و خوشتیپ که توی این زمینه بازیگری مدعی هستم . دمم گرم و خیلی هم کارم درسته.نگپو که صدام قشنگ نیست. وقتی ریش میذارم که اصلن حرفشو نزن. شاید برم دوبلور شم. میخوام جای محموت حرف بزنم
و بگم نه بگم : آبو اونجایی بریزیت که می سوزه
..........
سلام
حالا چرا به دانیال حکیمی گیر می دی به این زنیکه تب 40 درجه چیزی نمیگی؟
شاد باشی
یاد اون شعره افتادم !!که حضرت موسی به اون ادم فقیره که میخواست موهای خدا رو شونه کنه گفت چرا کفر میگی خدا بهش گفت چیکارش داری بذا حالش رو ببره بیچاره!!!!!حالا منم همین رو به تو میگم
ارسال یک نظر