رفتم فلافل بخرم. دوتا دختربچه به سن و سال دوم سوم دبستان توى مغازه اومدهبودن چيزى بخرن. يكيشون يه كلاه باحال سرش گذاشته بود، موهاشو ريختهبود رو شونههاش ازين شونه به اون شونه پخش. انگار خودشم فهميده بود آدم ازش خوشش مياد. بعد من گفتم آقا فــَـلافل دارين. يهدفه دختره يواش به دوستش گفت: «مىگه فــَـلافل.» قپى زدن زير خنده؛ البته يهجورى كه من نفهمم. بعد دوتايى زل زدن به من كه من دوباره بگم چى مىخوام. منم موندم چكار كنم. خدايا الان بگم آقا 4 تا فــَـلافل يا 4 تا فــِـلافل. كلى لفتش دادم. داشتم اذيت مىشدم. ول كن هم نبودن. همينجورى كمين كردهبودن دوتايى. خلاصه ديگه مرده گفت آقا شما بفرمايين چى مىخواستين. ف رو به زور، يه جورى كه معلوم نشه صداش اَئــه يا اِ، ادا كردم و گفتم فــَــِلافل مىخواستم، 4 تا. تودماغى شد. ناجور، خيلى ناجور.
۱۳ نظر:
من جات بودم دوباره همونطوری می گفتم میذاشتم کلی بخندن و فکر کنن همیشه یه همین راحتی میشه خندید.
جدا عجب موقعیت بد بوده ها!
شما دبستانو رد کردی که ایشالله؟
belakhare falafel doroste ya felafel?
حالا اینقدر ارزش توجه ندارن خدایی
همون فَلافل می گفتی میرفت پی کارش
خیلی نامردی نمیمردی که 2 بچه رو شاد کنی
یعنی دارم فک میکنم تو چقد تجربه و خاطره داری برای بچه هات تعریف کنی و آخرشم میدونم چندتا ترکه میدی دستشون دونه دونه بشکونن و بعد دسته دسته
ازشون می پرسیدی درستش چیه مام بدونیم
به خاطر دو تا دختر بچه ی فسقلی؟؟؟
خوب بخندن!!
به خاطر دو تا دختر بچه ی فسقلی؟؟؟
خوب بخندن!!
الان که کل ژانویه و اکتبر و سپتامبر تو خوندم مطمئنم که تا دسامبر 2008 یه لنگه پا می رم
یادم نمی یاد اینجا کامنت گذاشتم یا نه. شایدم گذاشتم و بعد دیلیت شده. شایدم اصن نذاشتم.
اگه خوشت نیومده و دیلیتش کردی، دوباره دیلیتش کن. می نویسم برای اینکه ممکنه ننوشته باشم، اونوقت تو گلوم گیر می کنه، خفه می شم، می رم بیمارستان، اونوقت می میرم، بعد از اون دنیا دستم به جایی بند نیست که بیام اینو بگم!
نوشته بودم: یعنی به خاطر دو تا دختر بچه؟؟؟؟؟!!!!
من یه سوال دارم. می دونی چرا فیلتر شدی؟ من نمی دونم چرا. نکنه سیاسی می نویسی من نمی فهمم :دی
ارسال یک نظر