- [بغض كرده بود و به سختى صحبت مىكرد.] شما پسر منو از مرگ نجات دادين [يك واحد خون بهش دادم، توى اون لحظه كسى ديگه نبود.] [لبهاى زن از بغض مىلرزيد] چطورى بايد از شما تشكر كرد.
- [فكر اين بودم كه قيمت يه واحد خونو از كجا مىشه پرسيد.] خانم خواهش مىكنم نفرماييد. من وظيفهى انسانيمو انجام دادم.
- اِ واقعن؟ [زيپ كيفشو بست.] قربان شما، خدافس.
- [با خنجر خودمو از پايين تا پشت گردن مىشكافم.] [همچنان لبخند]
- [فكر اين بودم كه قيمت يه واحد خونو از كجا مىشه پرسيد.] خانم خواهش مىكنم نفرماييد. من وظيفهى انسانيمو انجام دادم.
- اِ واقعن؟ [زيپ كيفشو بست.] قربان شما، خدافس.
- [با خنجر خودمو از پايين تا پشت گردن مىشكافم.] [همچنان لبخند]
۱ نظر:
از پشت داد مي زد خانم گه خوردم وظيفه مو مجاني انجام ندادم!
ارسال یک نظر