۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
کمی کتاب کوچه
- اگر زنی چادرش را پشت و رو سر کند شوهرش طلاقش میدهد.
- اگر زنی بدون قصد چادرش را وارونه سر کند به زیارت میرود.
- اگر زنی چادرش را پشت و رو به سر کشد دلیل پشت و رو شدن شوهر با او بود.
- اگر چادر زن این کله آن کله به دستش آید در زندگیاش تغییری ناگهانی پدید میآید.
- اگر زنی در زیارتگاهها چادرش را پشت و رو سر کند صیغه رو بودنش را معلوم میکند.
- زن موقع نوشیدن آب باید چادرش سرش باشد. اگر چادر دم دستش نبود باید کف دستش را بگذارد بالای سرش.
- اگر زنی چادرش در مجلش عزاخانه بسوزد باید آن را گرو بگذارد هم وزنش خرما بخرد خیر کند و بعد چادرش را از گرو درآورد، وگرنه شوهرش میمیرد.
- اگر مهمان چادری را که میزبان به او داده تا کند و پس دهد تا مدتها به آن خانه بازنمیگردد.
- چادری که روز جمعه به بریدن و دوختنش بپردازند، یا کج درمیآید یا کوتاه میشود. بهترین روزها چهارشنبه است و برای دوختنش پنجشنبه؛ و چادری که اول بار روز جمعه پوشیده شود بسیار مبارک است و شگون دارد.
- برای بریدن چادر یک خوشقدم باید راه برود تا قیچی پارچه را کج نبرد.
- اگر فضلهی گنجشک یا کلاغ یا کبوتر از هوا روی چادر زنی بیفتد سفیدبخت میشود. اگر روی چادر دختر بیفتد بخت و بالین خوب نصیبش میشود.
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۴
۲۰ فروردین ۱۳۹۴
خدا به من دلِ خوش میدهد
من نمیتوانم شما را نمیدانم
۱۶ مرداد ۱۳۹۳
مهمترین چیز در زندگی چیست؟
۰۳ آذر ۱۳۹۲
یاد ایام
۱۹ آبان ۱۳۹۲
و اما واقعیت
۱۲ مهر ۱۳۹۲
هل من مخاطب؟
پ ن:
در عنوان این پست «هل» را میتوانید به ضم «ه» یا به فتح آن بخوانید. مختارید.
۲۳ دی ۱۳۹۱
۳۱ فروردین ۱۳۹۱
۰۴ اسفند ۱۳۹۰
خانوما! توجه بفرمايين سليقهها فرق مىكنه ها. من هميشه گفتهم، اصلا ما در روايات هم داريم، مثلا آقايى دوست داره رون شما تپل باشه همچين گوشت يا ممه قشنگ تو دست بياد پر كنه دستو، يا آقا دوست داره خانوم نقلى باشه مث جوجه شما رو بلند كنه بندازه رو تخت. لذا عنايت بفرماييد تو اين زمينه سليقههاى همسر رو حتما و موكدا عرض مىكنم كه بشناسيد.
(حاجآقا دهنوى به زودى در برنامه گلبرگ)
۲۳ دی ۱۳۹۰
انباردارا ارزن آمد گندم گونى نخود آمد ماش فرستاديم كه برنج آمد.
خوب حالا يعنى چه؟ قضيه از چه قرار است؟ خوب گوش كنيد. اگر هم بلديد گوش كنيد ضرر ندارد. آقا شما تخته اينطرفه. همانطور كه بارها و بارها شنيدهايد و مىدانيد آن ايام كه مردم تلويزيون نداشتند شبنشينىها به گلخند و گلواژه سپرى مى شد. مىنشستند قيد كرسى و براىهم متل مىگفتند و شعر مىخواندند و هنرنمايى مىكردند. اين جملهى بالا هم احتمالا يادگارى همان دوران است؛ كه از قضا بنده هم اولين بار دور قيد كرسى در يك شبنشينى بدون نور لامپ و برق و زير نور چراغ تورى و چراغ موشى آنرا ديدم و شنيدم. يك عمويى داشتيم – كماكان داريمش- انبانى از جوك و متل و لطيفه و حكايتهاى نغز بود. سالى به دوازده ماه در روستاى پدريشان كه مىشد خانهى پدربزرگ ما، دور قيد كرسى جمع بوديم و اين عمو گل مىكرد و شكوفه مىداد و هنر نماييش آغاز مىشد. البته نه اينكه روى دستش راه برود يا از توى حلقه آتيش بپرد. مثلا يك چيزى مثل اين جمله مىنوشت و ملت را مىگذاشت با خرج خودشان و بدون ماليات و بيمه و ... سركار. حالا داستان اين جمله چيست:
انباردارا: اي انباردار؛ ارزن آمد: اگر زنى آمد؛ گندم گونى: كه گندم گون بود؛ نخود آمد: خودش نيامده؛ ماش فرستاديم: ما او را فرستاديم؛ گندمش ده: به او گندم بده؛ كه برنج آمد: كه با رنج و مشقت آمده.
به دفعات پيش آمده بود كه اين را روي برگه مىنوشت و مىداد به بچهها تا بخوانند و بفهمند چه مىگويد. كه البته من كه معنىاش را مىدانستم با لبخندى نيشدار –يكطرفه به طورى كه فقط يك سمت لبم به سمت گوشم زاويه مىگرفت- به كودكان و نوجوانانى كه كاغذ را دست به دست مىكردند و با كلمات كلنجار مىرفتند مثل علامهى دهرى اندر چارپايان مىنگريستم و بادى به غبغبم هم بود. شايد پيش آمدهبود پشت پلكى هم نازك كردهباشم با يك «هه!» ملايم همراه پوزخند –خيلى ملايم حالتى شبيه سكسكهى ضعيف- (اگر سعى داريد همين الان مجسم كنيد و اجرا كنيد لبخند يكطرفه فراموش نشود)
حالا چه شد ياد انباردار و قيد كرسى افتادم، به خاطر اين شعر بود:
زان خال چون عدس من تنها نخود برنجم كو آن كسى كه چون ماش مايل به آن عدس نيست (1)
كه البته مستحضر هستيد كه نخود و برنج و ماش در اينجا «نه خود» و «به رنج» و «ما + ضمير متصل ش» هستند كه شاعر بين آنها و عدس خواسته تناسب برقرار كند.
-----------------------
1- شعر و شاعران- محمد حقوقى- ص 374
۰۱ آبان ۱۳۹۰
يه عمو دارم اسمش عموعلىحسنه. البته اسمش علىحسنه ما بهش مىگيم عموعليــَسن. بداخلاق و اُنقه. پر واضحه كه اونايى كه عموعليــسن عموشون نيست قبل اسمش عمو نمىذارن ولى خوب چون سنش بالاست، عموى بزرگه و خوب كلهش هم كچله با اسم خالى هم كسى صداش نمىزنه. مثلا فرض كنيد يكىاز اقوام داد بزنه عليــسن! ضايعس ديگه درسته؟ البته زنش همينجورى صداش مىزنه جورى كه انگار همينم زيادشه. حالا حدس بزنيد شوهرعمههايى كه سنشون ازش كمتره چى صداش مى زنن؟ مشـَليـَسن. اولين بارى كه اين اصطلاح رو شنيدم ياد مشغلامحسين افتادم. شوهر عمهى بزرگمه البته اونايى كه مش گذاشتن اول اسامى به پرستيژشون نمىخوره صداش مىزنن اوساغلامـُسين. چون قديما يه برههاى بنا بوده يا حالا دستش به ماله و ملات بوده يا هرچى. يه شوهرعمه دارم اسمش آقاى صادقپوره چون از وقتى فاميل چش وا كردن اين بابا كارمند بوده. اصلا توى ذهن منم از وقتى بچه بودم تا حالا اين يه سر و گردن از بقيه آدمحسابىتر بود كه اول اسمش آقا داشت و بعد از آقا هم فاميليش مياومد. يه شوهر عمه دارم اسمش محمده ولى نمىدونم چرا از بچگى گذاشتن دهن ما بهش بگيم دايميرزا البته دليلش معلومه، چون پسر دايى بابامه و براى ما بچههاى نسل بعد مىشه دايى ديگه مثلا. ولى وقتى بچه بودم عمهم كه زنش مىشه وقتى صداش مىزد ميـــزا يه جورى مىشدم. حس مىكردم عمهم داره اساعهى ادب مىكنه. باور كنيد جدى مىگم.