داشتم توى ديكشنرى آكسفورد در مورد فعلهاى لازم و متعدى انگليسى مىخوندم، همينطورى يههو پرت شدم به اونوقتايى كه ابتدايى بوديم نمىدونم يا راهنمايى، كه براى فهميدن اينكه فعلى لازمه يا متعدى يه «را» با يه مفعول قبل فعل اضافه مىكرديم كه اگه معنى مىداد فعل متعدى مىشد اگر نه كه لازم. بهعنوان مثال فعل «رفتن» لازم بود براى اينكه مثلا نمىشد گفت «من فلان چيز را رفتم»؛ ولى ديدم الان ديگه مىشه گفت «من اين فيلم را رفتهام» هيچ كسم نمىتونه حرف بزنه. بعد دوباره سعى كردم فعل لازم پيدا كنم، گفتم مثلا «مردن»، يعنى نمىشه گفت «چيزى را مردم»؛ باز ديدم شاملو يه جا گفته «مىخواهم خواب اقاقياها را بميرم». يا مثلا همين مثالى كه آكسفورد زده، فعل «sigh» به معنى «آه كشيدن» يه فعل لازمه؛ ولى آيا مىشه گفت توى فارسى با «را» معنى نمىده؟ آدم يه جورى مىشه. همهى فعلاى لازم دارن متعدى مىشن مىره. كسى مىتونه پنج تا فعل لازم مثال بزنه كه واقعا با وجود مفعول معنى ندن؟ شايد دايرهى لغات من خيلى محدوده.
رد کنیم هر چی حد و مرزه
۴ هفته قبل