بدون مچبندا بيرون.
۰۵ خرداد ۱۳۸۸
۰۳ خرداد ۱۳۸۸
۰۱ خرداد ۱۳۸۸
نمی از یمی
- بابا این پارک «چیزگر» انقدر بزرگه که حد و حساب نداره؛ برو حالا مونده.
پی نوشت1: با این شد دوخوشه از این خرمن.
پی نوشت2: سَـلوهُ قبل أن تـفـقِدوهُ.
پی نوشت1: با این شد دوخوشه از این خرمن.
پی نوشت2: سَـلوهُ قبل أن تـفـقِدوهُ.
۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۸
۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۸
و هل یرحم المذنب الا الغفور
- الهی العفو، الهی العفو
- عـُمرن، عُـمرن
پی نوشت: دومی سعی کرده صداش مثل خدا باشد.
- عـُمرن، عُـمرن
پی نوشت: دومی سعی کرده صداش مثل خدا باشد.
۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۸
الحمـدُلا الحمـدُلا
به نظر بنده عالى بود... اممم اجازه آقا فراوونيه آقا هركتابى بخوايم هست... بىنظير بود... عرض شود خدمتْشما من كه راضى بودم...
۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۸
۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸
۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۸
۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۸
جــق با اعمال شاقه
بعضى از خاطرات را واقعا بهغير از دنياى مجازى هيچجاى ديگه نمى شه نقل كرد. نمونهاش اينكه براى درد خيلى خفيف بيضه پيش دكتر ارولوژى رفتم و او بعد از معاينه گفت شايد نازا باشى بنابراين يك آزمايش اسپرم بده؛ و من ناخودآگاه ياد فيلم 21 گرم افتادم آنجا كه شونپن بيمار براى دادن اسپرم وارد اتاق نمونهگيرى مىشود و ديوارهاى اتاق پر است از عكسهاى محرك و يك فيلم محركتر هم در حال پخش است و او همچنان كه يك دستكش لاتكس به دست گرفته هاجوواج به دروديوار نگاه مىكند.
آزمايشگاهى كه من رفتم، محل نمونهگيرىش دستشويىاى بود كه خلايق! صابون هم نداشت.
پى نوشت: من زا هستم.
آزمايشگاهى كه من رفتم، محل نمونهگيرىش دستشويىاى بود كه خلايق! صابون هم نداشت.
پى نوشت: من زا هستم.
اشتراک در:
پستها (Atom)