۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۸

insomnia

به‌خدا بعضى وقتا شبا توى رخت‌خواب، يك آن فقط يك آن دلم مى خواد بزنم مغزمو له كنم؛ نباشم.

۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

مولانا : دركت مي كنم. موفق باشي.

یه نقطه‌ای گفت...

مگه داری چی کار می‌کنی؟
پی‌نوشت : شگفتا که من بالاخره تونستم کامنت بذارم . در پست قبلی آدم بی‌مغز مثل گوسفند می‌ترسه و التماسش رو تکرار میکنه . بدون اینکه بدونه در پس پرده ، پوچی مطلق ! همین

زرافه گفت...

فقط یک آن؟

باهار گفت...

شما روی پشت بوم بخواب حد اقل دسرسی به ابزار و یراقت راحت تر باشه

باهار گفت...

شما روی پشت بوم بخواب حد اقل دسرسی به ابزار و یراقت راحت تر باشه

باهار گفت...

شما روی پشت بوم بخواب حد اقل دسرسی به ابزار و یراقت راحت تر باشه

حسام گفت...

اگه اینجوری نباشی که اصلا آدم نیستی

گلاب گفت...

من دلم میخواد از پنجره پرتش کنم بیرون!!! D:

ابک گفت...

به این حس میگن احساس چگونگی مزمن

گوستاو فلوبر گفت...

چرا عزیزم؟