۲۶ مرداد ۱۳۸۹

وقتى پسر جوونت عموش ازش مى‌پرسه «عمو جون چرا روزه نمى‌گيرى»، فورى مزه نريز كه «مگه نمى‌دونى بچه شير مى‌ده؟»
دلت مى‌خواد از نظر روحى و عاطفى از بچه‌ات فاصله‌ها بگيرى؟ خوبه حالا ديدى دانيال حكيمى چطورى سرش به سنگ خورد. خوبه ديدى چطورى به تن صداش غره شد و آخر‌الامر ضرر كرد. فكر كرد تن صدا مى‌شه براش جوون سالم اشتما.
دلت مى‌خواد فردا برى بچه‌ات رو از لجنزارهاى گروه‌هاى هرمى جمع‌آورى كنى؟ ونيز روابط با جنس مخالف؟ آره؟ پس به اين رفتار اشتباهت ادامه بده. پشيمانى تو در همين روزها اظهر من الشمسه.
در ضمن اينم يادت باشه: فرزند صالح گلى است از گل‌هاى بهشت.

۴ نظر:

کلیشه گفت...

لجنزارهای رابطه با جنس مخالف :)) .
باید به بوستان رابطه با جنس موافق هدایتش کنه

تعمید گفت...

بفرست اون صلوات قشنگه رو...

Cloudy گفت...

تکبیر...

ايوان گفت...

جاي اين جور پستات خيلي خالي بود چند وقت
ايول
دمت گرم