۱۳ فروردین ۱۳۸۸

بگو چاقو. برو بچه دماغو.

بعضى تصاوير تا صد سالگى هم از ذهنت پاك نمى‌شه. سال 66 توى كودكستان بغلدست من يه پسره بود كه اسمش آرش بود. يك بار بهم گفت بگو «البته»، «درِ كونت خلوته». ازون به بعد هميشه و همه جا هركس كه مى‌گفت «البته» توى دلم بهش مى‌گفتم: «در كونت خلوته» ولي نمى‌تونستم. تا بالاخره امروز به پسرخاله‌ام گفتم و غوغايى به‌پا كردم در ورزشگاه.

۳ نظر:

رزيتا گفت...

بگو شامپو دوست دارم گامبو

نادیا گفت...

نامرد خدا وقتایی که من گفتم البته هم همین فکرو کردی

ناشناس گفت...

بیست ، نصفه کونت نیست :)