پريروز عيد قربان تلويزيون يه تلهفيلمى گذاشته بود كه مثلا قرار بود طنز باشه - اتفاقى ديدم ها؛ داشتم مىرفتم دستشويى سر راه يه تيكهشو ديدم. - بعدش سعيد آقاخانى مىخواست يه گوسفندى رو توى پاركينگ مجتمع آپارتمانى قربونى كنه و همسايهها جمع شدهبودن و اعتراض مىكردن و مخالف بودن و فقط يكى از همسايهها موافق بود - اون مرده تپله كه تو شبهاى برره شعر مىخوند و آخرش مىگفت خوب بيــــد - خلاصه دفاع مىكرد كه اشكال نداره مىتونه اينجا قربونى كنه، بعد در گوشى به يارو گفت به شرطى كه اوناشو بدى به من. اولش مىگفتى نه بابا منظورش اون نيست. بعد ديگه گير دادهبود و هىاز يارو دفاع مىكرد و در گوشى مىگفت فقط تو اونارو بده به من، بعد هى دوتا دستاشو به حالتى نشون مىداد كه شبيه بيضهى گوسفند بشه و هى مىگفت قول بده اون دوتا رو بدى به من، آخرش سعيد آقاخانيه قاطى كرد گفت: «اى بابا كشتى مارو تو هم، بابا اصن من اون دوتا رو كه مى بينم كلن ياد قيافهى تو مىافتم. ول كن ديگه.» خلاصه كركرهاى بود ديگه. ولى آقا قبول داريد طنزمونم بنكل شده لودگىها. واقعا جوانان چرا؟ اه اه اه.
رد کنیم هر چی حد و مرزه
۴ هفته قبل