صاحب رستوران دوتا كارگر نوجوان را دارد نصيحت مىكند كه من مىخواهم شما دوتا در كار با هم رقابت كنيد تا پيشرفت كنيد. من صدا مىزنم: «ببخشيد آقا»، تا بگويم برايم نان بياورند. دوتايى بهسمت ميز من مىدوند و بالاى سرم مىايستند. وجدانم اجازه نمىدهد به چشم يكىشان فقط نگاه كنم و حرفم را بزنم.
رد کنیم هر چی حد و مرزه
۴ هفته قبل